تنهایی انتخاب نیست،
راه دوم ادامه دادن به زندگیه
چه میشود کرد؟
مگر میشود نیاز را پاره کرد و از تویش خوشبختی درآورد؟
همین است که هست…
اونی که تو روزهای غم نیست،
لایق حضور تو روزهای خوشی هم نیست…
گاهی دلم میخواهد یک نفر بی هوا حالم را بپرسد…
چقدر سخته دوست داشتن کسی از دور…
در دلم غوغاست اما رازداری بهتر است
زخم ها مثل پیام های واتس آپ میمونه،
پاک میشه ولی جاش میمونه…
من در پی خویش،به تو برمیخورم اما…
از این شهر شلوغ من فقط یک “تو” کم دارم
نمیدونی چقدر دلم میخواد یه روز،
بدون اینکه به کسی بگم بذارم برم…
انصاف نیست که انقدر دلتنگ کسانی میشیم که لیاقت دلتنگیمون رو ندارن!
من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر…
انقدر از همه چی خسته شدم که ترجیح میدم؛
روزا بخوابم و شب ها بیدار باشم که کسی رو نبینم!
میدونم تنهایی خوبه ولی دلم الان تو رو میطلبه…
آدمی گاهی چنان دلتنگ کسی میشود
که اگر آن شخص با خبر شود شرمسار میشود
تنهایی خیلی چیزا ازت میگیره ولی به جاش بهت یاد میده،
غیر خودت هیچ کس برات مهم نباشه…
راضیم جایی برم که هیچ کس نباشه،
دلم برای خودم تنگ شده…
سخت ترین قسمت اینه وانمود کنی خوبی،
ولی نیستی!
خسته ام…
خسته از این گونه دوام آوردن
چه کرده ام که به هجران تو سزاوارم…
میدانم محالی،ولی باز میخواهمت!
ما خستگان نازک دلیم،
این شیشه را سنگی بس است…
حل شدم تو مشکلاتی که قرار بود حلشون کنم!
با که گویم که چراغ شب تارم نشدی…
سخت ترین قسمت خونه تکونی
پاک کردن قاب عکس هایی که دیگه بینمون نیستن…
قشنگ ترین تشبیه از زندگی رو چه زیبا مرتضی آوینی بیان میکنه:
« سیاره رنج ها »
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی:
کی بود؟
کجا رفت؟
چرا بود و چرا نیست؟!
آنچه در یادش نماند، یاد ماست
تو کم حرف نیستی،
آدمای دور و برت بلد نیستن حرفات رو بشنون…
گاهی وقتا اونایی که قایم میشن
بیشتر از همه دلشون میخواد یکی پیداشون کنه…
منتظر خبری هستم که میداند هرگز نمیآید…
دنیای من اون قدر کوچیکه که با خاموش کردن گوشی کلی تنها میشم!
گاهی تنها چیزی که نیاز داری خلوت کردن با خودته…
یکم که بگذره تو هم مثل من باورت میشه که فقط خودت به درد خودت میخوری!
جانم سراغ تو را میگیرد،
خانهام، کوچه ها به دنبال تو میگردند…
خدایا خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم…
بارانی بفرست،چتر گناهانم را دور انداخته ام…
محبوب من شما که میخواستید بروید
پس چرا این همه خاطره در کوچه ما جا گذاشتید؟!
همهی عیب هایت را دوست دارم جز نبودنت…
رفتنت، رفتن جان است! خودت میدانی…
یک دم از خیالِ من
نمیروی ای غزالِ من
آقای قاضی من هنوز دارم با کسی زندگی میکنم که خیلی وقته رفته!
آدم ها لا به لای همین “حرفای معمولی” خرد میشن،
بدون اینکه صدایی ازشون بشنوید…
من هنوز دارم لبخندی رو میزنم که تو بهم دادی…
رفت…
عین رفتنِ جان از بدن،
دیدم که جانم میرود…
دل از این عمر سیه روز به تنگ آمده است…
آرزو میکنم هیچ وقت دلتنگ نباشیم!
دلتنگ آدمی… دلتنگ آرزویی… دلتنگ رویایی…
گاهی انقدر دلتنگ کسی میشوی
که اگر خودش بفهمد خجالت میکشد
آرزو میکنم بتونید فراموش کنید کسی رو که فراموشتون کرده…
یادم نمیکنی و زِ یادم نمیروی
یادت بخیر یارِ فراموش کار من…
چقدر جای تو اینجا کنارِ من، تو نگاهِ من خالیست…
بیشترین جایی که بودم تو خودم بوده…!
و هر کس به اندازه دلتنگی هایش درگیر شب است…
مهم نیست چقدر شرایط سخت باشه،
اونی که واقعیه هیچ وقت تنهات نمیذاره
همون قدری که دوستش داری، دوستت دارم…
میگن از هر چی بترسی سرت میاد،
ازت بترسم سرم میای!؟
دلم از راه پُره،
دلم از خونه پُره،
دلم از مردم شهر،
دلم از هر کسی که جاتو میدونه پُره…
قصه من مثل فرهاد بود ولی هیچ کجاش شیرین نبود!
هر چه بود گذشت فقط جای زخمش موند…
آدمای قوی شب ها گریه میکنن…
دست میکشم رو موهاش،
یهو میره عکس بعدی!
با همدیگه خندیدیم،
تنها گریه کردم…!
دلم را به کجای این شهر مشغول کنم که نگیرد بهانه تو را…؟
دلتنگ خوشی دوران کودکی ام…
دلتنگم…
اما بیشتر دلتنگ خودم با تو!
ما هیچ عزیزی رو بی دلیل ترک نمیکنیم،
ما میریم چون اذیت شدیم…
تشنهی یک صحبت طولانی ام…
زندگی باید کرد،
گاه با یک گل سرخ،
گاه با یک دلِ تنگ…
دلم برایت تنگ شده…
همانقدر که نمیدانی!
همانقدر که نمیفهمی!
تنهایی آواز غمگین پرنده ایست که هر روز جفتش را میخواند،
اما نمیداند آخرین بازمانده از نسل خویش است…
من مملو از خیال او،
او خالی از خیال من…!
همه چیز خوب بود تا وقتی که عاشق شدم!
تو کنار میکشی،
من سیگار میکشم…
کجا باید برم که یک شب فکر تو منو راحت بذاره…
قصد دل کندن ندارم از دو چشمانت ولی،
با نگاه سرد خود گفتی نمیخواهی مرا…
+ حالت بده؟
– یه چیزی اونورتر
+پس چرا انقدر میخندی؟!
– به تهش که برسی همش میخندی!
شست باران همهی کوچه خیابان ها را…
پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من…؟!
سخته دوست داشتن کسی که هر لحظه ترس از دست دادنش رو داری
آدما عادت میکنن،
به به تنهایی… به جدایی… به نبودنتون…
ولی باور کنید به خیانتتون عادت نمیکنن
کاش میفهمیدی تنها چیزی که کمش هم خیلی زیاده،دلتنگیه…
تنها یک تنها میداند که تنهایی، تنها درد یک تنها نیست…
کمی از پاییز یاد بگیر دارد میآید…
تو قصدش را هم نداری!
بی قرار توام،چشم انتظار توام…
گفتی مال منی،من تکیه گاه توام…
اما احساس تو به دل عاشقم دل نبست!
چقدر هیچ حرفی نداریم که با هیچ کس بزنیم!
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم،
قطار منتظر هیچ کس نمیماند…
فاضل نظری
تا آخر عمر تنها باشی مهم نیست؛
فقط نذار دلت پیش کسی بمونه که دلش پیش تو نیست!
همیشه احمق بودن از اون جایی شروع میشه که پیش خودت میگی:
این با بقیه فرق داره… !
من از آیندهی بی تو، من از هر ثانیه بی تو میترسم…
دوست داشتن آدما رو فقط از میزان توجهشون بهتون متوجه بشید،
وگرنه همه براتون دوستت دارم رو بارها خواهند نوشت…!
و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت…!
و من هنوز غرق تو و رویاهامم…
هیچ وقت یادم نمیره بهم چی گذشت تا گذشت…
دارم کسی رو فراموش میکنم که برای داشتنش عالم و آدم رو فراموش کردم!
از یه جایی به بعد دیگه چک کردن پروفایلش رو هم میذاری کنار!
دیگه برات مهم نیست که آنلاینه یا نه…
من سختی هام رو تنها گذروندم…
دلم یه سفر میخواد؛
تنهایی، بدون گوشی…
یه دوربین، یه کوله پشتی و فقط من
سهم من از دنیا نداشتن است،
تنها قدم زدن در خیال خود و فکر کردن به کسی که هیچ وقت نبود…
دلتنگی آدم را به خیابان میکشد…
دلتنگم…
و مردم نمیفهمند قدم زدن گاهی از گریه کردن غم انگیزتر است…
جا به اندازه تنهایی من در من نیست…
تنهایی من رو مجبور کرد که بهترین دوست خودم باشم
یه وقتایی هم هست که دوست داری حرف بزنی ولی نمیدونی با کی!
منتظز هیچ دستی در هیچ کجای دنیا نباش، همه رهگذرند!
بال و پر دارم ولی پرواز را گم کرده ام…
اگرچه لحظه ای از غم جدا نبوده دلم…
پر است چهره ام از خنده های تزئینی…
این مهم نیست که دنیا چه کند با دل ما
این مهم است که ما با غم دنیا چه کنیم
خنده بر لب میزنم تا که کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت
مگر دشمن کند این ها، که من با جان خود کردم؟!
آن جا که خیال تو مرا میبرد، شرابم نمیبرد…
مبتلایم کرده ای درمان نمیخواهم،
عشق؛ بی گمان شیرین ترین بیماری دوران است…
آدم دو روز نباشه، تازه میفهمه چقدر هیچکسو نداره!
حالمان داشت خوب میشد که باز کسی را باور کردیم… !
خاطراتی که آدماش رفتن و نیستن غم انگیزه
ولی خاطره هایی که آدماش هستن و دیگه مثل قبل نیستن از اون غم انگیزتره
کاش تکه ای ابر بودم که میبارید و تمام میشد؛
یا پرنده ای بودم که میگریست و جان میسپرد؛
یا بادی بودم که میوزید و گم میشد…
اونایی که بین “دل و عقل” عقل رو انتخاب میکنن،
شاید کار درستی میکنن ولی هیچ وقت حال دلشون خوب نیست!!
دلم تنگ است برای کسی که نه میشود او را خواست!
و نه میشود او را داشت!
فقط میشود برای او سخت دلتنگ شد!
کافیست بشکنی
دیگر چه فرقی میکند برایت بمیرند،یا عاشقت شوند!
تکه تکه میشوند آرزوهایی که با آن ها رویا ساخته بودی…
ای کاش برای هر چیز واکسنی اختراع میشد؛
دلتنگی،تنهایی،بلاتکلیفی،نگرانی…
اشرف مخلوقات بودن واقعاً سخته
بعد از مرگ قسمت چپ مغز تا هفت دقیقه زنده میمونه
و تمام گذشته رو مثل یه خواب مرور میکنه،
اون لحظه برای آخرین بار به یادم میاری…
از همه اونایی که روحمو خراش دادن و زخمیم کردن تشکر میکنم!
اگه اونا نبودن من الان انقدر پوست کلفت و بی حس نبودم
میگی مهم نیست ولی وقتی که اسمش میاد قلبت میلرزه!
میگی مهم نیست ولی با یادش داغون میشی!
نگو مهم نیست بگو مهمه ولی نیست…
این روزهایم به تظاهر میگذرد…
تظاهر به بی تفاوتی،تظاهر به بی خیالی،تظاهر به شادی،
بی آنکه دیگر هیچ چیز برایم مهم باشد…
اما چه سخت میکاهد از جانم این نمایش…
به چه چیز تو انقدر وابسته شدم؟
به چشمانت که مرا نگاه نمیکند؟
یا به قلبت که مال من نیست؟
ازدمیر آصف
دلم برای خودم تنگ شده،
خودِ گذشته ام…
خودِ خوشحالم…
خودِ خندونم…
دلم واسه منی که دیگه وجود نداره تنگ شده…
نوع عجیبی از دلتنگی اینه که دلتنگ صدای کسی بشی
که داره از ذهنت پاک میشه و تو دیگه هیچ وقت نمیبینیش…
هر آدمی یه روزی یه جایی مجبور میشه خودش رو جا بذاره و بره،
توی یه کافه،یه خیابون،یه شهر،تو دل یه آدم…
پیرِ زن انگلیسی خودکشی میکنه؛
توی دفتر یادداشت خودش از ماه ها پیش هر روز فقط یه چیز نوشته:
«امروز کسی نیامد»
حس بچه ای رو دارم که رفته تو کمد قایم شده تا پیداش کنن
ولی شب شده و هنوز کسی پیداش نکرده!
بعضی وقتا یه دقیقه از یه آهنگ جوری به گذشته برمیگردونت
که هزار تا ماشین زمان این کار رو باهات نمیکنه!
خیلی ناراحت شدم،گذشت…
خیلی گریه کردم،گذشت…
خیلی خوشحال شدم،گذشت…
خیلی دوست داشتم،گذشت…
همه چی میگذره! تو این زندگی چیزی نبوده که نگذره…
چیزی که از اول نداشته ای،نداشتی ای و جزیی از وجودت نشده،
ولی چیزی که داشتی و از دست میدهی،جای زخمش همیشه زق زق میکند
غم، هرگز عقب نمینشیند مگر آنکه به عقب برانیش،
نمیگریزه مگر اینکه بگریزانیش
و آرام نمیگیرد مگر اینکه بی رحمانه سرکوبش کنی
هر آدمی رنج هایی در دل دارد،که از دیگران مخفی میکند
بیشتر اوقات شخصی را که سرد خطابش میکنیم در اصل غمگین است…
نه آرامشت را به چشمی وابسته کن،
نه دستت را به گرمای دستی دلخوش،
چشم ها بسته میشوند و دست ها مشت میشوند…
و تو میمانی و یک دنیا تنهایی…
فروغ فرخزاد
تا که بودیم نبودیم کسی/ کُشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم همه یار شدند/ خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانید چو هست/ نه در آن وقت که اقبال شکست
روزهایی که بی تو میگذره،گرچه با یاد توست ثانیه هاش،
آرزو باز میکشد فریاد: در کنار تو میگذشت ای کاش…
فریدون مشیری
یهو عصبی میشم،یهو میرم تو فکر،یهو گند زده میشه تو حالم!
ولی بعدش شروع میکنم به بگو بخند!
دیوونه نیستم ولی کم آوردم…
+ آنلاینه –
خب باشه!
+ لعنتی با کی داره حرف میزنه آخه؟!
– تو خودت آنلاینی با کی حرف میزنی؟!
+ آنلاین بودنشو نگاه میکنم!
– سکوت
بعضی حرف ها هست که اصلاً گفتن نداره،
برای همین ترجیح میدی که همه رو بریزی تو دلت
و یه نفس عمیق بکشی و بگی: مهم نیست…